دار

تو را صدا می زنم   تو که با وقار ترینی

ترا ندا خواهم زد

که بی تو نتوانم

در گلدسته سبز دعا   

    اگر یابم دستت را

عهد خواهم بست

ز کج رویان پست منقار پر خشم

حکم آزادگی خویش می ستانم

من این شرم جدا گشتن خود را

تاب تحمل ندارم بخدا

بی رخ جانان مسعود دوست

سر در  گرو دار خواهم داد

به دور خواهم زد

نفس ذلت بار تنهای من


برچسب‌ها: ،

بازدید:

[ ]

سرزمین مادری مهد آن یار دلجویی ست که قرن ها قبل از آمدنم گمشده راهم بوده و خواهیم سپرد جان در جوار شیرینش. چه مقدار خون در عدم خورده باشم که بر خاکم آیی و من مرده باش

پیوندهای روزانه

نوشته های پیشین

آرشیو موضوعی

پیوندها